(◡‿◡✿) صهبا (◡‿◡✿) صهبا ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

(✿◠‿◠) صهبا دختر من (◡‿◡✿)

از زبان مادرتون بچه هام

کودک که هستی هم بازی ات هستم؛ مدرسه که می‌روی هم‌کلاسی؛ بزرگ که می‌شوی دوست و بزرگتر که می‌شوی گاهی می‌شوم غریبه با تو... یادت نرود من همانم که هم بازی تو بوده‌ام من همانم که همدرس ت بوده‌ام ... من عوض نشده‌ام... تو بزرگ شده‌ای... هرچه بزرگتر می‌شوی از من دور می‌شوی و من هنوز لبخند را بر چهره دارم.............. من همانم که هستم............ نوبت توست بگویی دوستم داری؛ اما من که می‌دانم....... همین بس است... ...
20 تير 1391

آخ دوربین شکست!!!!!!

الان یه چند روزیه که صهبا خانوم دوباره دسته گل به آب دادن و دوربین نازنین بنده را شکسته و من موندم با این دوربین خراب . خیلی به این دوربینم عادت داشتم مثل بعضی ها به موبایلشون وابسته هستند من هم به این دوربینم و همیشه تو کیفم بود برای شکار لحظه ها , متاسفانه الان چند روزیه بدون دوربین هستم انگار یه چیزی گم کرده ام. این دوربین یادگار دوران دانشگاه بود کلی با من روزگار را گذرانده بود . وقتی صهبا دوربین را انداخت تازه اومده می گه مامی دیدی چی شد!!!!! ای وای!!!!! من مونده بودم به صهبا چی بگم!!!! از یه طرف یه فرشته کوچولوهه , از طرف دیگه ....... بگذریم فعلا تو این چند روز مجبور به جای عکس گرفتم بیام خاطراتش رو بنویسم لااقل چیزی برای یادگار دا...
15 تير 1391

عکس جالب از دعوای گنجشک‌ها

یکی از زیباترین صحنه های طبیعی که تو عمرم دیدم ،همینه از ته دل خندیدم دقت کنید نکته هاشو پیدا کنید 1 - یکی که با نامردی یکی دیگه رو از گردن گرفته و تا میخوره می زنه 2 - نکته دوم اینکه همشون نرن (این یه خصلت مردونست تا دعوا میشه همه جمع میشن) 3 - یکی از اونایی که از همه به دعوا نزدیکتره چند بار خواست بیاد کمک و نشد 4 - تا افتادن پایین همه با دو جمع شدن رو لبه تا ببینن تهش چی شده 5 - اون احمقی که لبه بود کلا به دعوا نگاه هم نکرد حتی وقتی که بقیه جمع شدن اون خودشو کشید کنار 6 - اون شومپیت هم که از همه عقب تر بود از بس تنبله نکرد بره ببینه ، فقط یکم قد بلندی کرد 7 - هر کدوم از این گنجشکها شما رو یاد چه کسایی میندازه؟ ...
11 تير 1391

ماما جییییییییییییییییش

الان حدود یک هفته است که صهبا خانوم دیگه با پوشک خداحافظی کرده . دقیقا روز شنبه بود که صهبا از خواب بیدار شد و دیدم خودش پمپرز رو در آورده , بهش گفتم چرا این کار رو کردی؟ با همون زبان بچه گانه بهم گفت مامان......نیخواهم.......دوش ندارم.......اَ‌.....اَ بعدش گفت: مامان جیش و خودش به طرف حمام که صندلی آموزشی بود رفت و نشست توش و به همین راحتی با دنیای پمپرزی خداحافظی کرد. عزیزم قربونت برم که برای از پوشک و گرفتن اینقدر خوب همکاری کردی که اصلا باورم نمی شه به این راحتی از پمپرز خداحافظی کردی. امروز هم رفتیم بیون حدود ٤٠ دقیقه به راحتی جیشت رو نگه داشتی با اینکه بهت گفتم اگه جیش داری به بابا می گم...
2 تير 1391

صهبای دیگه 21 ماهش شده

روزها دارن می گذرنو روز به روز داری بامزه تر و شیرین تر می شی عزیزم . الان دقیقا 21 ماه است که کنار ما هستی . به راحتی جملاتی برزبان می آوری و شعرهای بامزه برای ما می خونی و هنوز که شیطون و بازیگوشی. طوری که اگر کمی ازت غافل بشیم در و دیوار خونه از دست نقاشی هایت در امان نیستند و با یک چشم بر هم زدن روی میز هستی و خودت را با تلاش فراوان به سمت اپن آشپزخانه می رسانی و ..... الان تا 3 می شماری, در مورد کارهای خونه نظر می دی و نسبتا کنترل خونه را بدست گرفتی و بیچاره صدرا هم مجبوره با سازت برقصه. گفتم رقص, باید بگم کلی رقاص شدی و در هر موقعیتی برای خودت می خونی و میرقصی عزیزم.     ...
19 خرداد 1391