شمارش معکوس
شمارش معکوس داره شروع می شه خانومی . صهبا وارد 11 ماهگی شده یادش به خیر انگار همین دیروز بود که ما متوجه شدیم قرار به جمع سه نفره ما یه کوچولوی دیگه اضافه بشه .
زمان داره میگذره و بودنت داره هر روز شیرین تر از قبل برای ما می شه دخملی من.دختر نازنینم، یازده ماهه شدی! باورت می شه؟ منکه باورم نمی شه! یه ماهه دیگه تولد یک سالگیته، می خوام برات یه تولد بگیرم صدرا داره پیشنههاداتی می ده باید ببینیم که چی می شه
الان دیگه برای خودت خانومی شدی . دس دسی می کنه با داداش صدرایی هم بازی می کنی راه می ری، بعضی اوقات بابا رو صدا می کنی گرسنه ات که می شه به به می کنی تازه هم وقتی که برای خودت را میری می خواهی برات دست بزنیم تازه ام وقتی تلفن رو تو دستت می گیری الو هم میگی خانومی.
کمی هم شیطون شدی اصلا نمیگذاری مامانی یا بابای بیان طرف کامپیوتر و کلی غر می زنی . تلفن هم در انحصار شما و همش دوست داری باهاش بازی کنی. دو روز پیش هم نمی دونم چطوری خونه مامانا رو گرفته بود و این برای ما کلی جای تعجب بود شیطونک من.