(◡‿◡✿) صهبا (◡‿◡✿) صهبا ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

(✿◠‿◠) صهبا دختر من (◡‿◡✿)

آذربایجان تسلیت

ل می زنم به زلزله ، با چشمانی که 6 ریشتر حرف برای گفتن دارد. ما تسلیت دیر به دیر روزنامه ایم، ما فرصت پخش یک پیام بازرگانی لابلای دو جسدیم که خاک به گویش آذریشان دلبسته است. ما همیشه سکوت خوردیم بر سفره ی داغ ها و عشق، فاصله ی کم شده دو دست است، زیر آوار. شعری از بنیامین جوادی ...
24 مرداد 1391

درد و دلهاي يک کودک فهيم !

آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچهء غیر پاستوریزه ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید . خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود. پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد! ، مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش ” بول بول بول بول” می کند! زهرمار، ...
14 مرداد 1391