(◡‿◡✿) صهبا (◡‿◡✿) صهبا ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

(✿◠‿◠) صهبا دختر من (◡‿◡✿)

یازده ماهگی ات مبارک

              صهبا جان یازده ماهگی ات مبارک       یازده ماهه شدم! دیگه شمارش معکوس شروع شده واسه اولین سالگرد تولد من.. 30.. بیست و نه.. 28.. بیست و هفت.. 26.. بیست و 5 ...   وزنم در آستانه ی ورود به یازده ماهگی:  800 گرم و قدم  65سانتیمتر است.   بیش از پیش وابسته ی مامان هستم و مثل یک جوجه اردک کوچک، از این اتاق به آن اتاق و هال به آشپزخانه، دایم در پی ِ مامانم روانم!  دوست دارم از غذایی بخورم که مامان و بابا و صدرا دارند می خورند.  مامانم می خواست عکس هاموبزاره ول...
19 مرداد 1390

صهبا دیگه می تونه بدون کمک بایسته

    خبر جدید   امروز صهبا تونست بدون کمک ما و یا هر چیز دیگه بیایسته وچند قدم راه بره تازه هم هنگام ایستادن دست هم می زنه. الهی مام قربون بره که داری بزرگ و بزرگ تر می شی.  منتظر عکسهای جدید صهبا باشید   ...
31 تير 1390

ما دیگه 8 ماهمون شده

صهبا جان 8 ماهگی ات مبارک   امروز ١٨ اردیبهشته و صهبا خانومی هم به سلامتی رفته توی ٨ ماه. چقدر زود گذشت با اینکه خیلی سخت بود ولی خدا شکر به سلامتی گذشت.صهبا خانومی متاسفانه سرمای بدی خورده باید بگم داداش صدراش هم همینطور و کار من خیلی زیاد شده و دخترکم نتونستم زیاد بیام به اینجا سر بزنم . ولی باید بگم که دیگه داری برای خودت خانومی می شی ها. جدیدا ارتباط برقرار کردن باهات خیلی خوب شده بابا و مامان رو می تونی خوب صدا بزنی گرسنه که می شی می ری سمت آشپزخانه و وقتی که کار خرابی می کنی می دونی که باید بری کجا........... خلاصه که بگم کلی خانوم شدی برای خودت فقط اگه یه کم گریه هاتو کم کنی خیلی عالی تر می شد آخه مام...
21 ارديبهشت 1390

گذر ایام

  چقدر زود گذشت با اینکه سخت بود خیلی شیرین گذشت سلام مامانی به این دنیا خوش اومدی اولین روز زندگی صهبا در بیمارستان صهبا خانوم آماده است از بیمارستان بره خونه حالا دیگه 40 روزه صهبا خانوم پیش ماست یک ماهگی صهبا این هم یکی دیگه دو ماه گذشت یادش بخیر یه دختر دارم شاه نداره سه ماهگی صهبا دیگه چهار ماهت شده 5 ماهگی صهبا خانوم 5 ماهه مثل یه موشه مگه نه 6 ماهگی 7 ماهگی   ...
20 ارديبهشت 1390

دخترم 7 ماهگی ات مبارک

دختر نازم! بهترینم! مونسم! این فقط  تو نیستی که داری بزرگ می شی مامی هم در کنار تو داره رشد می کنه! عزیزم وقتی خودت مادر شدی بهتر می فهمی حرفامو وقتی مادر می شی هر روز از روز قبل بیشتر رشد می کنی تا بتونی مادر بهتر ی باشی. هفت ماه از بودن صهبای گل با ما می گذره و چه زود و چه شیرین! یادمه پارسال این موقع من هنوز نمی دونستم عسلکم دختره یا نه؟ پارسال این موقع ما همش فکر میکردیم قراره خدا یه داداشی به صدرا جون بده. دنیا چه زیبا و جالبه که بعد از ۶ماه تازه فهمیدیم که این کوچولویی که تو وجودمه یه دخملی خوشگله. چرا اینقدر اون تو شیطون بودی که نمی گذاشتی دکترها ببیننت. امروز یه کار جالب انجام دادی و اون...
29 فروردين 1390