(◡‿◡✿) صهبا (◡‿◡✿) صهبا ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

(✿◠‿◠) صهبا دختر من (◡‿◡✿)

آخ دوربین شکست!!!!!!

الان یه چند روزیه که صهبا خانوم دوباره دسته گل به آب دادن و دوربین نازنین بنده را شکسته و من موندم با این دوربین خراب . خیلی به این دوربینم عادت داشتم مثل بعضی ها به موبایلشون وابسته هستند من هم به این دوربینم و همیشه تو کیفم بود برای شکار لحظه ها , متاسفانه الان چند روزیه بدون دوربین هستم انگار یه چیزی گم کرده ام. این دوربین یادگار دوران دانشگاه بود کلی با من روزگار را گذرانده بود . وقتی صهبا دوربین را انداخت تازه اومده می گه مامی دیدی چی شد!!!!! ای وای!!!!! من مونده بودم به صهبا چی بگم!!!! از یه طرف یه فرشته کوچولوهه , از طرف دیگه ....... بگذریم فعلا تو این چند روز مجبور به جای عکس گرفتم بیام خاطراتش رو بنویسم لااقل چیزی برای یادگار دا...
15 تير 1391

ماما جییییییییییییییییش

الان حدود یک هفته است که صهبا خانوم دیگه با پوشک خداحافظی کرده . دقیقا روز شنبه بود که صهبا از خواب بیدار شد و دیدم خودش پمپرز رو در آورده , بهش گفتم چرا این کار رو کردی؟ با همون زبان بچه گانه بهم گفت مامان......نیخواهم.......دوش ندارم.......اَ‌.....اَ بعدش گفت: مامان جیش و خودش به طرف حمام که صندلی آموزشی بود رفت و نشست توش و به همین راحتی با دنیای پمپرزی خداحافظی کرد. عزیزم قربونت برم که برای از پوشک و گرفتن اینقدر خوب همکاری کردی که اصلا باورم نمی شه به این راحتی از پمپرز خداحافظی کردی. امروز هم رفتیم بیون حدود ٤٠ دقیقه به راحتی جیشت رو نگه داشتی با اینکه بهت گفتم اگه جیش داری به بابا می گم...
2 تير 1391

صهبای دیگه 21 ماهش شده

روزها دارن می گذرنو روز به روز داری بامزه تر و شیرین تر می شی عزیزم . الان دقیقا 21 ماه است که کنار ما هستی . به راحتی جملاتی برزبان می آوری و شعرهای بامزه برای ما می خونی و هنوز که شیطون و بازیگوشی. طوری که اگر کمی ازت غافل بشیم در و دیوار خونه از دست نقاشی هایت در امان نیستند و با یک چشم بر هم زدن روی میز هستی و خودت را با تلاش فراوان به سمت اپن آشپزخانه می رسانی و ..... الان تا 3 می شماری, در مورد کارهای خونه نظر می دی و نسبتا کنترل خونه را بدست گرفتی و بیچاره صدرا هم مجبوره با سازت برقصه. گفتم رقص, باید بگم کلی رقاص شدی و در هر موقعیتی برای خودت می خونی و میرقصی عزیزم.     ...
19 خرداد 1391

روزمره گی با صهبا

بابای صهبا: سلام صهبا: سیام بابای صهبا:خوبی صهبا: میسی بابای صهبا: چه خبرا؟؟ صهبا :‌ هیچی :)   صدرا: صهــــــــــــبا صهبا: جانم, عژیـــــــــــژم ( می دود به طرف صدرا)....... چیه؟ صدرا: صهبا کنترل و بده صهبا: بیگیر, من بـــــــده به به صدرا: چی می بینی صهبا: نانای صدرا: عروسکات کو صهبا: می دود سمت اتاق با بره ناقلا و خرسی میاد........دادا بیا صدرا :‌چیکار کنم صهبا: میره حوله یا دستمال برمی داره می ده به صدرا و می گه: لالا ....... هاپو لالا.......بع لالا...... من:‌صهبا صهبا: چی شده, مـــــــــــــن من: بیا خوراکی . بیسکویت یک عددد بهش می دم صهبا: میسی....... می ره و نرفته ب...
16 خرداد 1391

تو خودت نمره بیستی

شیرین عسلم دیگه 20 ماهت شده . حالا کارهایی میکنی و حرفایی می زنی که تحسین برانگیزه  .می خوام بدونی که چقدر دوستت داریم و بهت افتخار می کنیم.   کلی شیرین زبونی می کنی , الان دیگه نسبتا می تونی چندتا جمله را به زبان بیاوری و دیگر اینکه دایره لغاتت هم گسترده تر شده است. صهبای گلم الان بیشتر فکرت به صدرا می باشه بطور مثال وقتی موقع غذا می شه قبل از اینکه غذات رو بخوری به صدرا می گی بخور. قربونت بشم که اینقدر مهربونی همش هم دنبال بابات را می افتی و هر وقت که چیزی رو فراموش می کنه می ری براش میاری . علاقه زیادی به انداختن سفره داری. ما به خاطر جنابعالی که موقع غذا خوردن می رفتی روی میز و اصلا قبول نمی کنی روی صندلی ات ب...
28 ارديبهشت 1391

صهبا موشی مریض شده

چقدر بده این فرشته های ناز مریض می شن. دخترم عزیزم حالت خوب بشه مامانی الان دو روزه صهبا تب داره نمی دونم سرما خورده یا برای دندونشه. کلی فکرم رو در گیر کرده . نانازی اصلا لب به غذا نمیزنه شیر هم که می خوره حالش بد می شه. امروز صدرا برای همدردی با خواهرش مونده خونه شاید بتونه باهاش بازی کنه لااقل یه چیزی بخوری عزیزم. فدی اون صبوریت بشم م گلم با اینکه حال نداری میری یه گوشه سرت رو می گیری و مثل بچه گربه ناله می کنی. خدا جون صهبا خوب بشه . بازم شیطونی کنه. جدیدا خیلی کارات بامزه شدی عسلم. الان کلی  کلمات را به خوبی بلدی و جالب ترین کاری که می کنی بدون کمک ما لب تاپ رو روشن می کنی و میری تو اینترنت:)) موبایل من و بابا رو ...
13 ارديبهشت 1391

کوتاه کردن موهای صهبا

این بار برای دومین باره صهبا موهاشو کوتاه می کنه . بار اول که کوتاه کرد خیلی چهره اش تغییر کرد و کلی همه و حتی خودم از اینکه موهاشو کوتاه کرده بود م خیلی راضی بودند ولی متاسفانه این بار مثلا به قول خودم صهبا رو بردم یک آرایشگاه خیلی امروزی که با بهترین متدها کار می کنه و کلی تو رشت ازش تعریف شنیده بودم   ولی همیشه اون چیزی که تعریفش رو زیاد می کنند تو زرد از کار در میاد و این بار برخلاف بار اول موهای صهبا رو خیلی بد کوتاه کرد طوری داشت گریه ام می گرفت و متاسفانه اون خانم آؤایشگر هم اصلا  اشتباه خودش رو قبول نمی کرد. آخه من بهش گفته بودم موهای صهبا رو مصری فانتزی بزنه متاسفانه این خانم موهای صهبا رو پسرانه که اصلا نمیشه اسمی براش...
10 ارديبهشت 1391

صهبا طوطی می شود

جدیدا صهبا خانومی کارهای بامزه ایی می کنه . یکی از این کارهای بامزه صهبا اینه که مثل یه طوطی ناز و خوشگل حرفهای مارو تکرار می کنه و ما کلی با این کارش سرگرمیم.   بابای صدرا داشت بهش دیکته می گفت و صهبا هم تو اتاق پیش آنها بود و هر کلمه ایی که بابا می گفت صهبا تکرار می کرد تا رسید به کلمه غذا و جالب اینه که صهبا به جای اینکه بگه غذا گفت "به به" و کلی برای ما جالب بود و جالب تر اینکه وقتی صدرا بهش گفت بگو تفریح , گفت " دَ دَ " . باید بگم صهبا کچولو روز به روز داری شیرین تر و خوردنی تر می شی مامان.   ...
10 ارديبهشت 1391