روزمرگی
روزها , هفته ها , ماهها و سال های دارند می گذرند. نگاهی به تقویم می کنم می بینم که روزها و ماهام و سالهایم چه شیرین و زیبا داره می گذرند زیار که خداوند مهربان مانند همیشه به من لطف داره می کنه. به خاطر می آورم روزهای شیرین کودکی ام با تمام لبخندها و گریه هاش. با تمام شادی و غمهاش ولی چه زیبا گذشت به خاطر می آورم دورا مدرسه و شیطنت هایم را چه پرهیاهو و شاد گذشت . چه روزهایی بود. روزهای امتحان دلشورهای کارنامه و ....... به خاطر می آورم روزهای پر دلهره ایی که می خواستم برم روزنامه قبولی دانشگاه را از کیوسک روزنامه فروشی بگیرم و سپس خنده ها و اشک های شوق من و پدر و مادرم. به خاطر می آورم روزهای اول رفتن به محل کارم و دیدن زیبای...